English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8866 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to keep oneself to oneself U کناره گیری ازمردم کردن
Hi did not fear to die. U از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
ochlocracy U حکومت عامه یا گروهی ازمردم
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
perceiving U ملاحظه کردن
observe U ملاحظه کردن
observed U ملاحظه کردن
observes U ملاحظه کردن
regarded U ملاحظه کردن
perceives U ملاحظه کردن
noting U ملاحظه کردن
observing U ملاحظه کردن
perceived U ملاحظه کردن
regard U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
notes U ملاحظه کردن
note U ملاحظه کردن
regards U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
consider U ملاحظه کردن
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
remarking U تبصره ملاحظه کردن
remarked U تبصره ملاحظه کردن
remarks U تبصره ملاحظه کردن
remark U تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
not unmindful U بی ملاحظه
remarking U ملاحظه
regarded U ملاحظه
tact U ملاحظه
remarked U ملاحظه
animadversion U ملاحظه
incircumspect U بی ملاحظه
incosiderate U بی ملاحظه
unthinking U بی ملاحظه
regards U ملاحظه
remark U ملاحظه
remarks U ملاحظه
observations U ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
prudence U ملاحظه
regard U ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
observation U ملاحظه
respect U ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
respects U ملاحظه
unmindful U بی ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
gravitas U ملاحظه
considerations U ملاحظه
consideration U ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
unconsidered U بی ملاحظه
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
circumspect U ملاحظه کار
regrad for others U ملاحظه دیگران
worthy of note U قابل ملاحظه
heeded U ملاحظه رعایت
noted U مورد ملاحظه
regard for others U ملاحظه دیگران
blat U بی معنی و بی ملاحظه
wary U با ملاحظه هشیار
healable U قابل ملاحظه
irrespective of U بدون ملاحظه
regardant U ملاحظه کننده
heeding U ملاحظه رعایت
canniness U ملاحظه کاری
heed U ملاحظه رعایت
annotations U تحشیه ملاحظه
annotation U تحشیه ملاحظه
ciecumspect U ملاحظه کار
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
considerately U ازروی ملاحظه
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
heeds U ملاحظه رعایت
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
circumspectly U ملاحظه کارانه
circumspective U ملاحظه کار
blankly U بدون ملاحظه بکلی
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
blat U بی ملاحظه حرف زدن
petty U غیر قابل ملاحظه
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
remarkably U بطور قابل ملاحظه
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
considerably U بطور قابل ملاحظه
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
rage U غضب کردن شدت داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com